جستجو برای:
  • خانه
  • برنامه آموزشی
  • منابع آموزشی
    • کتابها
    • مقالات
  • اعضاء
  • وبلاگ
  • درباره ما
  • تماس با ما
 
ISP
0
  • خانه
  • برنامه آموزشی
  • منابع آموزشی
    • کتابها
    • مقالات
  • اعضاء
  • وبلاگ
  • درباره ما
  • تماس با ما

بلاگ

ISPبلاگروانشناسی خودجایگاه سائق در ‌‌روان‌شناسی «خود»

جایگاه سائق در ‌‌روان‌شناسی «خود»

ما اکنون به چگونگی درک سائق در ‌‌روان‌شناسی «خود» ‌‌می‌پردازیم. بحث خود را با موضوع سائق در روانکاوی کلاسیک شروع ‌‌می‌کنیم.

دیدگاه کلاسیک

روانکاوی از بدو پیدایش مبتنی بر نظریه سائق دوگانه بوده است که ادعا ‌‌می‌کند منشأ تمام انگیزه‌های انسانی در تعیین‌کننده‌های بیولوژیکی تمایلات جنسی و پرخاشگری است. سائق برای فروید یک مفهوم و رکن بنیادی روانکاوی بوده‌است. اختلافات، تضادها و در نهایت شکاف‌‌ها‌ بین فروید و بسیاری از مشهورترین شاگردانش (یونگ، آدلر، رنک، هورنای و دیگران) سر این موضوع بوده است. سائق‌‌ها‌ چنان بخش اساسی از روانکاوی کلاسیک بوده‌اند که معمولاً از آن به عنوان «نظریه سائق» یاد ‌‌می‌شود. در مکتب روانکاوانه اصلاح طلب بعد از فروید، سائق‌‌ها‌ نقشی کمتر یا حتی ناچیز را ایفا کردند.

طبق نظریه سائق، یک نوزاد با منبعی از انرژی به دنیا می‌آید که در طی مراحل پیشروی رشد، به طور فزاینده‌ای توسط یک سازه روانی در حال رشد (اید، ایگو، سوپر ایگو) پردازش و خنثی می‌شود. ایگو (عامل اجرایی ذهن) و سوپرایگو (وجدان) سائق‌‌ها‌ را به سمت فعالیت مفید و رفتار مناسب هدایت ‌‌می‌کنند. فروید اذعان داشت که این سائق‌‌ها‌  امکان بررسی تحلیلی را ندارند، اما آنها را فقط ‌‌می‌توان در اشکالی مانند خیالات، آرزوها، رویاها و علائم مشاهده کرد. با این حال فروید فرض می‌کرد که سائق‌‌ها‌ منشأ خود را در منابع جسمی ‌خاصی پیدا کرده‌اند (فروید 1915).

در این چارچوب نظری، درمانگر مشکلات روانی بیماران خود را به عنوان تعارضات نوروتیک در نظر ‌‌می‌گیرد. یعنی فشاری که انگیزه‌های غریزی برای ارضا به کودک وارد ‌‌می‌کنند، اما احکام اخلاقی سوپرایگو و دفاع‌های ایگو نیز با آن مقابله می‌کنند. این تصویر از آشفتگی روانی انسان، قلب جریان اصلی روانکاوی است. این مدل نظری است که کوهات عنوان «انسان گناهکار» را به آن نسبت می‌دهد، زیرا در نظریه کلاسیک انسان  به خاطر خواسته‌های غریزی با محارم دچار احساس گناه ‌‌می‌شود. نظریۀ «خود» کوهات تلاش ‌‌می‌کند تا به پوچی درونی انسان مدرن که در تلاش برای یافتن معنا و هدف برای زندگی خود است بپردازد. کوهات از این مدل به عنوان «انسان تراژیک» (1977) یاد ‌‌می‌کند.

تئوری روانکاوی کلاسیک بر کمک به بیمار برای آگاهی از انگیزه‌های جنسی سرکوب‌شده و پرخاشگر سائق نسبت به «آبژه» محارم اولیه، در چارچوب رابطه‌ای تأکید می‌کند و در آن روانکاوبه‌عنوان یک آبژه انتقالی مجزا و مستقل در نظر گرفته می‌شود، البته، تمرکز اصلی درمان، تحلیل دفاع و مقاومت‌‌ها‌ی بیمار در برابر ظهور تمایلات تهاجمی ‌و جنسی غیرقابل قبول در انتقال است.

نقد ‌‌روان‌شناسی «خود» بر نظریه سائق

کوهات بارها ابراز نگرانی کرد که توضیح حالات ذهنی پیچیده با استفاده از نگرش‌های  تجربه دور مانند سائق‌‌ها‌ به طور جدی درک بیمار را محدود می‌کند. او خوب می‌دانست که داشتن خواسته‌های جنسی و پرخاشگر سائق، و در مواقعی انگیزه‌های شوم و حتی قتل برای همه ما یک شرایط طبیعی است. بر‌خلاف اینکه تحلیل سنتی‌تر بر مهار یا رام کردن این سائق‌‌ها‌ از طریق فرآیند درمان متمرکز است، تمرکز ‌‌روان‌شناسی «خود» بر درک این است که این بیماران چگونه خواسته‌‌ها‌ و تکانه‌‌ها‌ی خود را تجربه ‌‌می‌کنند. تنها از طریق غوطه‌وری همدلانه[1] در تجربۀ بیمار است که روانکاو ‌‌می‌تواند معنای واقعی روان‎شناسی این تجربیات بیمار را درک کند.

عقده اُدیپ

به طور مثال، اگر دیدگاه کلاسیک دارای  یک عقده در رشد کلی همه مسائل ‌‌می‌باشد منظور همان عقده ادیپ است. نظریه روانکاوی کلاسیک فرض می‌کند که هر کودکی احساسات جنسی نسبت به والد جنس مخالف و افکار رقابتی برای خلاص شدن از شر والد همجنس دارد. همانطور که مشخص است، فروید این مفهوم را در کتاب تفسیر خواب خود (1900) معرفی کرده است. اصطلاح عقده ادیپ از افسانه یونانی در مورد ادیپ گرفته شده است که پدرش را ناآگاهانه کشت و با مادرش ازدواج کرد. با توجه به این عقده جهانی، روانکاو کلاسیک فرض ‌‌می‌کند هرآنکه دنبال درمان است، لزوماً در سطح رشد ادیپی خود مشکلاتی با انگیزه‌‌ها‌ی جنسی و پرخاشگرانه حل نشده دارد. بنابراین، تمرکز درمان بر افشای این سائق‌‌ها‌ی محرک از طریق همراهی بیمار و تفسیرهای روانکاو خواهد بود.

کوهات، طی سال‌ها تحقیق در درک بیماران بالغ خود از دیدگاه برجسته تجربۀنزدیک، شواهدی مبنی بر آسیب‌شناسی ادیپی در کل بیمارانش پیدا نکرد. بر اساس شواهد بالینی حاصل از تحلیل کامل برخی از اختلال  شخصیت خودشیفته، او نتیجه گیری کرد که کودک سالم با شادی وارد مرحله ادیپی ‌‌می‌شود و اگر والدین بتوانند آن را تشخیص دهند و از آن قدردانی کنند، به دستاوردهای رشدی خود افتخار ‌‌می‌کند. نگرش عاطفی کودک نباید در نتیجه پاسخ‌‌ها‌ی غیر همدلانه و طردکننده به انگیزه‌‌ها‌ی جنسی پراکنده تجزیه شود. علاوه بر این، او معتقد بود، جرات و جسارت کودک نباید به خصومت مخرب تبدیل شود.

بنابراین، کوهات مرحله ادیپی را بخش عادی از رشد ‌‌می‌دانست نه مشکلات اجتناب ناپذیر. فقط اگر اختلالاتی در محیط خودآبژه وجود داشته باشد، شواهدی از خصومت و انگیزه‌‌ها‌ی جنسی شدید مشاهده ‌‌می‌شود. او به این علائم به عنوان علائم آشکار شده ثانویه اشاره کرد، علائ‌‌می ‌که به طور کلاسیک توسط سائق‌‌ها‌ی نوزادی تحریک ن‌‌می‌شوند. برای کوهات، جرأت و جسارت و  عواطف معادل عادی و سالم آنچه نظریه‌پردازان کلاسیک آن را سائق‌‌ها‌ی پرخاشگرانه و جنسی ‌‌می‌دانند، بود.

تمایلات جنسی زنانه

بیایید اکنون به یک مفهوم سنتی دیگر در رشد دخترانگی بپردازیم. ما در اینجا از حسادت دختر کوچک به آلت تناسلی پسر صحبت ‌‌می‌کنیم. به طور معمول، و تا حدودی تحقیر‌آمیز، به عنوان «رشک آلت[2]» نامیده ‌‌می‌شود. طبق نظریه سنتی، تشخیص زودهنگام دختر کودک از نبود آلت تناسلی در خود یک آسیب خودشیفتگی اجتناب ناپذیر است. آسیبی که باعث اختلالات عمده عزت نفس در زنان ‌‌می‌شود. در نهایت، همانطور که دختر کوچک رشد ‌‌می‌کند، با مادر بدون آلت تناسلی خود همزادپنداری ‌‌می‌کند. آرزوی او به عنوان یک کودک بیانگر تمایل او به داشتن آلت تناسلی در نظر گرفته ‌‌می‌شود.

کوهات (1975ب) با این نظرات موافق است که هر دختری با تشخیص زودهنگام این تفاوت فیزیکی، کم یا زیاد، آسیب خودشیفتگی اجتناب ناپذیری را تجربه ‌‌می‌کند. با این وجود، خیلی جدی این سوال را مطرح ‌‌می‌کند که آیا این پدیده به خودی خود ‌‌می‌تواند باعث اختلالات عمده عزت نفس در زنان یا میل طبیعی زنان به بچه دار شدن شود یا خیر؟ برعکس کوهات معتقد است که آرزوی زن سالم برای بچه دار شدن اوج رشد زنانگی اوست. برای مثال، ابراز تمایل دختر جوان به مادر شدن، که در فعالیت‌های بازی خلاقانه تجلی می‌یابد، از نظر کوهات، شاهدی بر احساس سالم از «خود»  است. در این دیدگاه، آرزوی شادی آور زن بالغ برای بچه دار شدن یا ابراز این تمایل در سایر فعالیت‌‌ها‌ی خلاقانه مانند شغل خود نیز ‌‌می‌تواند حاصل عزت نفس مثبت باشد.

اما چگونه ‌‌روان‌شناسی «خود» واقعیت بالینی مکرر مشاهده شده را که گاهی پنهان ‌‌می‌شود و در برابر آن دفاع ‌‌می‌شود، درباره میل شهوانی برخی از زنان به داشتن آلت تناسلی مردانه توضیح ‌‌می‌دهد؟

کوهات مخالف  عقیدۀ رشک آلت که در برخی از زنان در تحلیل تشخیص داده ‌‌می‌شود، بود. بیانی کلی از یک آسیب خودشیفتگی مبتنی بر بیولوژیکی است که همه زنان را به‌طور یکسان تحت تاثیر قرار ‌‌می‌دهد. کوهات به جای بیان «زیربنای زیست شناختی»، آن را «صورت روانی[3]» می‌داند که خود ضعیف و افسرده یک زن خاص را می‌پوشاند. بنابراین، تصورات شهوانی او از داشتن آلت تناسلی، یا تمایل او به داشتن آلت تناسلی، بیان تلاشی برای جبران تفاوت‌‌ها‌ی بیولوژیک با مردان نیست، اما شواهدی از حرص برای پر کردن کمبودهای روانی است که او به طور فراگیر از دست خودآبژه‌‌ها‌ی بی احساس دوران کودکی اش رنج ‌‌می‌برده است. او با از دست دادن امید خود برای دستیابی به پاسخگویی  خودآبژه‌‌ها‌ی آینه‌وار اولیه، یا ادغام با خودآبژه‌‌ها‌ی ایده‌آل شده، ممکن است به خیالات وابسته به عشق شهوانی برای حالت‌‌ها‌ی خودبرانگیختگی و خودتسکینی روی آورد که به‌عنوان جایگزینی برای ساختار «خود» گمشده عمل ‌‌می‌کند.

می‌توان تاکید کرد که این احساساتانحرافی که باعث تخیلات و فعالیت‌هایی می‌شوند ممکن است موقتاً  باعث تحریک «خود» شوند، اما فقط جایگزین ساختار «خود» شده  و  تنها به افزایش حرص روانی اعتیادگونه  منجر می‌شوند.

پرخاشگری مخرب در مقابل پرخاشگری غیرمخرب

روانکاوی کلاسیک پرخاشگری را به عنوان سائق اولیه مبتنی بر بیولوژی فرض ‌‌می‌کند‌‌می‌ که در نهایت باید توسط سیستم روانی پردازش و در نهایت توسط ایگو و سوپرایگو اصلاح و هدایت شود. پیامد درمانی این فرض، نشان دادن پرخاشگری بیمار در چارچوب انتقال است. بیماری که در بیان احساسات، افکار یا ایده‌‌ها‌ی خشمگین مشکل دارد، ممکن است در مدیریت خشم یا تمایل به انکار، سرکوب یا فرونشاندن احساسات، افکار یا ایده‌‌ها‌ی خصمانه  مشکل‌دار توصیف شود. در حالی‌که این توصیفات ممکن است به عنوان ساده سازی و تحریف بیش از حد نظریه کلاسیک مورد انتقاد قرار گیرند، اما نشان‌دهنده نگرش غیر معمولی در این نظریه کلاسیک هستند.

چنانچه قبلاً پیشنهاد شد، ‌‌ در این نظریه فرض ‌‌می‌شود که هر بیمار با پرخاشگری و یا غریزه جنسی مشکل دارد. کوهات (1977) مجدداً به این فرض اساسی روانکاوی کلاسیک استثنا قائل است. اما با مخالفت خود منکر پدیده آشکار انگیزه‌‌ها‌ی خصمانه و مخرب انسانی نیست. برعکس، او همچنان معتقد است که شواهد مخرب بودن انسان غیرقابل انکار است. بنابراین، برای کوهات میزان و اهمیت این مخرب بودن زیر سؤال ن‌‌می‌رود. آنچه مورد بحث است، اهمیت و معنای آن برای فرد است.

کوهات با غوطه‌وری همدلانه خود در تجربیات بیمارانش، به ویژه در مواردی که مقاومت شدیدی در برابر فرآیند تحلیل وجود داشت، به درک متفاوتی از پاسخ‌‌ها‌ی خصمانه بیمارانش رسید. به جای اینکه آنها را به عنوان بیان سائق‌‌ها‌ی بیولوژیکی در نظر بگیرد، او این عبارات را به همان شکلی که فانتزی‌‌ها‌ و فعالیت‌‌ها‌ی انحرافی و وابسته به عشق شهوانی را درک ‌‌می‌کرد، یعنی به‌عنوان واکنش‌های ثانویه یا «فرآورده‌های فروپاشی» ناشی از اختلال در همدلی بین خود-خودآبژه درک کرد.

بنابراین، بسیاری از پاسخ‌های پرخاشگرانه و تدافعی بیمارانش که او قبلاً با قطعیت نظری عبارات مقاومت در برابر کشف مطالب سرکوب شده در انتقال را تفسیر کرده بود، اکنون توسط او بیان مشروع خشم معرفی ‌‌می‌شد و حداقل تا حدی ناشی از عدم هماهنگی همدلانه‌ با نیازهای خودآبژه بیمارانش بود. کوهات همچنین آگاه بود که برخی از بیماران علیرغم تلاش‌‌ها‌ی دقیق او برای هماهنگی، پاسخ منفی ‌‌می‌دادند. این بیماران به دلیل محرومیت‌های فراگیر دوران کودکی که آنها را در حالت ناامیدی و خشم مستمر قرار داده بود، در شکل‌گیری یک پیوند همدلانه خودآبژه با مشکلاتی خاص مواجه بودند.

بنابراین، از نظر روان‌شناسی «خود»، علائم سائق خشم مخرب همیشه ناشی از آسیب به خود است و به عنوان فرآورده‌‌ها‌ی فروپاشی ثانویه در نتیجه اختلال در پیوند همدلانه خود-خودآبژه در نظر گرفته می‌شود. برای کوهات مشخص بود که قاطعیت و آنچه که می‌توان آن را به عنوان پرخاشگری رقابتی سازنده توصیف کرد، پاسخ‌های انسانی واقعی و سالم هستند، که او آن‌ها را نه از نظر بیولوژیکی مبتنی بر سائق و نه فرآورده‌‌ها‌ی فروپاشی ثانویه ناشی از اختلال خودآبژه در نظر گرفت.

او بین پرخاشگری رقابتی که کسی یا چیزی مانع دستیابی ما به یک هدف ‌‌می‌شود و واکنش‌‌ها‌ی پرخاشگرانه که در نتیجه محرومیت‌‌ها‌ی آسیب زا توسط خودآبژه رخ ‌‌می‌دهد، تمایز قائل ‌‌می‌شود. در حالت اول، پرخاشگری که متوجه شخص رقیب مداخله گر ‌‌می‌شود به محض رسیدن به هدف کاهش ‌‌می‌یابد یا متوقف ‌‌می‌شود. این شکل از پرخاشگری، هنگا‌‌می‌ در کودکی رخ ‌‌می‌دهد، به هسته روان عصبی تبدیل ن‌‌می‌شود (کوهات 1984، ص 137-138). از طرفی، پرخاشگری خودشیفته وار را ن‌‌می‌توان با اقدا‌‌می‌علیه مجرم ارضا کرد، حتی زمانی که آن عمل مؤثر باشد، زیرا آسیب به خود منجر به آسیب و خشم طولانی مدت ‌‌می‌شود. پاراگراف زیر این تمایز را نشان ‌‌می‌دهد.

[1] Empathic immersion

[2] Penis envy

[3] Psychological surface

در تلگرام
کانال ما را دنبال کنید!
در اینستاگرام
ما را دنبال کنید!

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
دسته‌ها
  • روانشناسی خود
  • کارگاه ها
  • کتاب
  • مقالات
آخرین انتشارات
  • دوره جامع درمان اختلالات جنسی، مشهد، دکتر آرش رمضانی
  • دوره جامع اختلالات جنسی، تهران، دکتر آرش رمضانی
  • جنسینگی و روانشناسی خود بر اساس دیدگاه میان ذهنیتی + pdf
  • مکانیسم های دفاعی
  • ناهوشیار چیست؟ دیدگاه فروید درباره ناهوشیار
ISP

انستیتو روان شناسی خود برای اولین مرتبه در ایران با نگاهی نو به روان شناسی و روان کاوی “خود” (SELF Psychology) با رویکرد میان ذهنیتی (Intersubjective Self Psychology- ISP)با شروع همکاری با مرکز تحقیق و آموزش این رویکرد یا Training and research in ISP در پاییز 1403 و اواخر سال میلادی 2024 کار خود را شروع کرد.

فهرست
  • خانه
  • برنامه آموزشی
  • منابع آموزشی
    • کتابها
    • مقالات
  • اعضاء
  • وبلاگ
  • درباره ما
  • تماس با ما

آدرس
تهران، سهروردی شمالی ، خیابان خرمشهر، خیابان شهید عشقیار، میدان نیلوفر ، کوچه 8 پلاک 6 واحد 3
88762756 – 88529842
تمام حقوق برای انستیتو روانشناسی خود (ISP) محفوظ است.

ورود

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

هنوز عضو نشده اید؟ عضویت در سایت